بازاریابی عصبی چیست؟
- قبل از پدید آمدن مدل بازاریابی محتوایی و رسانهای، مدیران شرکتها بودجه بخش بازاریابی را افزایش میدادند تا بازاریابها بتوانند تبلیغات بیشتری انجام دهند، از همایشها و رخدادهای بزرگ حمایت کنند یا نماد شرکت را روی بدنه اتوبوسها یا صندلی ایستگاهای اتوبوس نصب کنند. بزرگترین چالش بازاریابها بهدست آوردن بهترین نتایج با صرف هزینههای محدود بود. به مرور زمان که نقایص روشهای مختلف بازاریابی و تبلیغات خود را نشان دادند، شرکتها دریافتند که نیازمند راهکار جامعتر و دقیقتری هستند. بر همین اساس به سراغ مفهومی بهنام بازاریابی عصبی رفتند. بازاریابی عصبی (Neuro Marketing) به کاربرد ابزارها، دستاوردها و آزمونهای انجام شده توسط روانشناسان و متخصصان علوم اعصاب با هدف اندازهگیری و ارزیابی واکنشهای زیستی در مواجه با محرکتهای بازاریابی اشاره دارد. این محرکها بر تدوین برنامههای راهبردهای در زمینه بازاریابی، ارتباطات، تبلیغات و محصولات تاثیرگذار هستند. علم اعصاب در چند دهه گذشته دستاوردهای چشمگیری در درک عملکر مغز انسانها داشته است. فناوریهای اسکن مغز به پژوهشگران اجازه میدهد عملکرد مغز در زمانهای خاص و در مواجه با محرکهای خارجی را شناسایی کنند. سه سال پس از انتشار کتاب جوزف پاین و جیمز گیلمور پژوهشگران ایده بازاریابی عصبی را مطرح کردند. پژوهشهای گسترده نشان دادند که بخش عمدهای از فرآیندهای تصمیمگیری در زمان خرید محصولات احساسی هستند. در خلال سالهای 2002 تا 2004 میلادی پژوهشهای گستردهای در ارتباط با نقش اعصاب در بازاریابی انجام شد. مقایسه این نتایج با دانش دانشمندان در مورد عملکرد مغز، بیانگر این موضوع است که چه نوع تبلیغی باعث ایجاد تحرک در مغز مشتریان (خریداران) میشود. پژوهشگران از فناوریهایی همچون fMRI یا EGG برای سنجش تغییرات در بخشهای مختلف مغز استفاده میکنند تا نحوه تصمیمگیری مشتریان و بخشهای مرتبط با تصمیمگیری در مغز را شناسایی کنند. بازاریابی عصبی (Neuro Marketing) بازنگری در استراتژیهای بازاریابی را سادهتر میکند و به کسبوکارها اجازه میدهد بازاریابی هوشمندانهتری انجام دهند و نتایج بهتری کسب کنند. هدف از بازاریابی عصبی درک چگونگی کارکرد مغز مشتری و تاثیر بازاریابی بر بهبود تجربه مشتری است. تجربه مشتری یکی از مفاهیم کلیدی اقتصاد تجربه است. بهطور کلی، فعالیتهای مغز بر مبنای دو روش اصلی تصویربرداری، رزونانس مغناطیسی عملکردی (fMRI) یا امآرآی عملکری و نوار مغزی (EEG) ردیابی میشود.
- fMRI از یک میدان مغناطیسی قوی برای ردیابی نحوه جریان خون در مغز در پاسخ به محرکهای صوتی و تصویری استفاده میکند. امآرآی کارکردی دستیابی به بخش عمیق مغز که بهنام مرکز لذت معروف است را فراهم میکند. این بخش از مغز به متخصصان بازاریابی اجازه میدهد تا بدانند چگونه مردم به کارهای آنها (تبلیغات) پاسخ میدهند. با اینحال روش فوق بی عیب نیست. پیچیدگی، هزینه زیاد و الزام افراد به دراز کشیدن روی یک ماشین بزرگ از معایب روش فوق هستند، البته پیشرفتهایی در زمینه انجام شده است. EEG در مقایسه با fMRI کمهزینهتر است و با استفاده از کلاه الکترودی که روی سر قرار میگیرد دستیابی به این مهم را امکانپذیر میکند. الکترودها موجهای الکتریکی ایجاد شده توسط مغز را اندازهگیری میکنند و به پژوهشگران در ردیابی احساسات و هیجانات همچون عصبانیت، شادی، غم و اشتیاق از طریق فعالیتهای عملکردی کمک میکنند. عیبی که روش EEG دارد این است که به متخصصان اجازه نمیدهد همانند روش fMRI به عمیقترین بخش مغز که مرکز لذت نام دارد دست پیدا کنند.
چرا بازاریابی عصبی استفاده میشود؟
- حجم روزافزون پیامهای تبلیغاتی فرآیند بازاریابی و تبلیغات را سخت کرده است. مشتریان و رقبای یک برند به اندازهای زیاد هستند که تبلیغات آنها باعث حواسپرتی مشتریان یک برند میشوند. به همین دلیل است که پیامهای بازاریابی در قیاس با گذشته اثربخشی کمتری دارند. حال اگر کسبوکار کوچکی با بودجه محدود تبلیغاتی تصمیم بگیرد تا مشتریانی بهدست آورد باید بر مبنای چه خطمشیهایی گام بردارد؟ پاسخ بازاریابی عصبی است. قبل از پرداختن به این مبحث اجازه دهید به سه مثال عینی اشاره کنیم که نشان میدهند بازاریابی عصبی فراتر از عرضه محصول مناسب با قیمت مناسب است.
مورد اول، خرید از فروشنده نامناسب
- فرض کنید به فروشگاهی وارد میشوید و از همان ابتدا حس خوبی نسبت به فروشگاه ندارید. فروشنده بی اعتنا به شما به صحبت با تلفن ادامه میدهد و اینگونه نشان میدهد که شما را ندیده است. در ادامه با لحنی نه چندان دوستانه با شما صحبت میکند و وقتی سوالی درباره محصول میپرسید اعلام میدارد که اطلاعات روی جعبه حک شده است. آیا تمایل دارید از این فروشگاه خرید کنید؟ به احتمال زیاد از خرید صرفنظر میکنید. دقت کنید در این مورد ما هیچ اشارهای به محصول نداشتیم. شاید محصول این فروشگاه عالی و با قیمت مناسبی ارائه شود، اما به دلیل رفتار بد فروشنده از خرید صرفنظر میکنید. همانگونه که ممکن است حدس زده باشید، موضوع تنها پیدا کردن محصول مناسب با قیمت مناسب نیست. نوع تعاملات اجتماعی پیچیدهتر از آن است که بیشتر مردم تصور میکنند و به عملکرد مغز مرتبط است. در حالت کلی ما تمایل به خرید از افرادی داریم که از آنها خوشمان میآید. با این توصیف متوجه میشویم که فروشنده با اهمیتتر از محصول است.
خرید یک گوشی همراه متعلق به یک برند گمنام
- برای خرید گوشی همراهی به فروشگاهی مراجعه میکنید. فروشنده تلاش میکند محصول یک برند گمنام را به شما بفروشد. نام برند عجیب و ناشناخته است. فروشنده تمام تلاش خود را میکند تا نشان دهد گوشی همراه تمام مشخصات فنی مدنظر شما را دارد و قیمتی کمتر از برندهای معروف دارد. در زمان ارائه توضیحات فروشنده به این موضوع فکر میکنید که باید محصول یک برند گمنام را خریداری کنید که تمام خواستههای شما را برآورده میکند یا خیر. در نهایت بدون خرید فروشگاه را ترک میکنید. دلیل انصراف از خرید فرمانی است که مغز صادر میکند. زمانی که تصمیم به خرید محصولی میگیریم این سوال به ذهنمان خطور میکند که دیگران در مورد محصولی که خرید کردهایم چه نظری دارند. آیا تصور میکنند کار درستی انجام دادهایم یا آنرا انتخاب اشتباهی توصیف میکنند.
خرید محصول از سایتی که به ظاهر معتبر نیست
به دنبال خرید یک سرویس یا بسته آموزشی هستید. جستوجویی انجام میدهید و به سایتی وارد میشوید که تصور نمیکنید قابل اعتماد است. اگر شخصی از شما سوال کند چرا این سایت نامعتبر را انتخاب کردهاید دلیل منطقی برای این انتخاب ندارید. شاید رابط کاربری سایت جذاب به نظر میرسد یا تصاویر جذاب برای توصیف خدمات استفاده شدهاند. در نهایت به این جمعبندی میرسید که سایت قابل اعتماد نیست و از خرید منصرف میشوید. شما محتویات بسته را مشاهده نکردهاید و تنها با نگاه کردن به چند عکس از خرید منصرف شدهاید. دلیل این موضوع هم به عملکرد مغزتان مربوط میشود.
آیا کسبوکارهای کوچک میتوانند از بازاریابی عصبی استفاده کنند؟
- اصطلاح بازاریابی عصبی عجیب و پیچیده به نظر میرسد. متاسفانه، بیشتر سایتهای اطلاعرسانی نیز روی کاربرد بازاریابی عصبی در شرکتهای بزرگ متمرکز هستند، اما بیشتر ایدههای بازاریابی عصبی در کسبوکارهای کوچک قابل اجرا است. برخی از آنها ساده و کمهزینهتر از چیزی هستند که تصور میکنید. بیشتر شرکتهای بزرگ قبل از تولید یک محصول تحقیقات میدانی انجام میدهند تا محصول مورد علاقه مشتریان را تولید کنند. آنها از مردم میپرسند که دوست دارید محصول بعدی ما چه ویژگیهایی داشته باشد، رنگ بستهبندی چگونه باشد و ... . در ادامه با توجه به نتایج نظرسنجیها و تحقیقات میدانی محصولی جدید تولید میکنند. اما گاه اتفاقات عجیبی رخ میدهد. محصولی که انعکاسی از نقطه نظرات مشتریان بود با شکست روبرو میشود. دقیقا همان افرادی که در نظرسنجی شرکت کرده بودند راغب به خرید محصول نیستند. درست مشابه زمانی که برای آموزش یک دوره فنی نظرسنجی انجام میدهید و مشارکتکنندگان گزینه خاصی را انتخاب میکنند، اما زمانی که آموزش آغاز میشود حتا آن مشارکتکنندگان تمایلی به دنبال کردن مبحث ندارند. بازاریابها کمکم به این نتیجه رسیدند که پاسخ بیشتر مردم در تحقیقات میدانی با رفتار آنها در عمل متفاوت و گاه کاملا متناقض است. به همین دلیل نمیتوان از مشتری پرسید که محصول مورد علاقهاش چیست و در ادامه با تولید آن محصول به موفقیت رسید. در نمونه پژوهشی از خریداران یک حراجی سوال شد که چه نوع تصاویری دوست دارند. پاسخ بیشتر آنها عکسهای طبیعت بود. در ادامه رفتار این افراد در زمان خرید مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد بیشتر آنها تصاویری به غیر از طبیعت خریداری کرده بودند. مالکولم گلدول نویسنده مشهور کانادایی، در کتاب نقطه اوج به تشریح این موضوع پرداخته است. او میگوید: «در یک مطالعه تحقیقاتی از افرادی که قصد ورود به یک کافیشاپ را داشتند این سوال پرسیده شد که قهوه مورد علاقهشان چیست. بیشتر آنها به قهوه تلخ و غلیظ اشاره کردند، اما بعد از چند دقیقه در همان کافیشاپ قهوه خود را شیرین کردند، بنابراین این امکان وجود ندارد تا در همه شرایط به گفتههای مشتریان اعتماد کرد. گاهی آنها در مورد محصول نظراتی میدهند که با خریدهایشان در تناقض است.»
تلاش برای ورود به مغز انسان در جهت شناسایی علایق متضاد
- در بیشتر موارد مردم نیازهای واقعی خود را بازگو نمیکنند و نمیتوان به گفتههای آنها اعتماد کرد، راهکار چیست؟ پاسخ بازاریابی عصبی است. در سالهای اخیر تجهیزاتی مبتنی بر فناوریهای EEG و fMRI طراحی شدهاند که ابعاد کوچک و قابلحملی دارند که قابلیت نصب بر سر و عکسبرداری از مغز را دارند. MEG سرنام Magnetoencephalography نمونهای از این دستگاهها است که هر دو فناوری EEG و fMRI در خود دارد. این گجتهای کوچک دروازه ورود به مغز انسان هستند. دانشمندان و بازاریابان میتوانند از این دستگاههای کوچک برای تهیه عکسهای مغزی از افرادی که در حال خرید هستند استفاده کنند و در ادامه از اطلاعات بهدست آمده در زمینه بازاریابی استفاده کنند. وقتی بخش خاصی از مغز تحریک میشود، بهطور معمول خون با اکسیژن بیشتر به آن بخش مغز منتقل میشود، دستگاههایی همچون fMRI با تصاویری که از مغز تهیه میکنند، میتوانند مکانهای تحریکشده در مغز را مشخص کنند. ارزیابی الگوهای مختلف مغزی حین انجام فعالیتهای مختلف نتایج جالبی پدید میآورند. در یک نمونه آزمایشی از مغز افراد در زمان پرداخت پول در فروشگاهی تصویربرداری شد و در ادامه فرآیند ارزیابی تصاویر انجام شد. بررسی الگوها نشان داد که الگوی مغزی مردم در زمان پرداخت پول با زمانی که بدن در حال تحمل درد است شباهت زیادی دارد. وقتی اندامی آسیب میبیند همان بخش مغز تحریک میشود که هنگام خرید تحریک میشود. دانشمندان با استناد به این آزمایش نتیجهگیری کردند که وقتی پول پرداخت میکنیم در مغز ناحیه مربوط به درد تحریک میشود، به همین دلیل پرداخت پول برای مردم همواره دردناک است، حتا اگر به این موضوع اشاره نکنند.
آشنایی اجمالی با سه بخش اصلی مغز
- اگر تصمیم داریم از بازاریابی عصبی استفاده کنیم باید شناخت اولیه از مغز بهدست آوریم. مغز به سه بخش عمده تقسیم میشود که به لحاظ ساختار سلولی و عملکرد با هم متفاوتند، اما بر فعالیت یکدیگر تاثیرگذار هستند و نمیتوان به شکل صریح فعالیت یک بخش را به دیگری نسبت داد، با اینحال هر کدام از این بخشها نقش خاصی دارند. پاول مک لین در تئوری معروف خود مغز را به سه بخش مغز جدید، میانی و قدیم طبقهبندی کرده است. مغز جدید برای انجام کارهای تحلیلی و پیچیده استفاده میشود. مواردی همچون تصمیمات منطقی، آموزش و کارهای ارادی با فرماندهی این بخش مغز انجام میشود. مغز جدید نتیجه تحلیلها را برای دو بخش دیگر ارسال میکند. مغز میانی بیشتر با موارد احساسی در تعامل است و اطلاعات حاصل را برای دو بخش دیگر ارسال میکند. مغز قدیم عهدهدار فعالیتهای اصلی حفظ بقا است. این بخش دستورات مشخصی را برای اندامها ارسال میکند تا امکان حیات فراهم شود. مغز قدیم پالسهای قویتری نسبت به دو بخش دیگر تولید میکند که در اولین فرصت باید به آن رسیدگی شود. انجام فعالیت غیر ارادی همچون تنفس به مغز قدیم مرتبط است. با این مقدمه به این پرسش کلیدی میرسیم که تصمیمات خرید توسط چه بخشی از مغز انجام میشود؟ نکته مهمی که بازاریابی سنتی بی تفاوت از کنار آن عبور کرده این است که تصمیمات خرید ما اغلب با مغز قدیم انجام میشود. تا به امروز بازاریابان تصور میکردند تمامی خریدها با بخش منطقی مغز انجام میشود. با اینحال اکنون مشخص شده که تاثیرگذاری بخش احساسی و مغز قدیم فراتر از آن چیزی است که تصور میشد. لزلی هارت در کتاب مغز چگونه کار میکند به این نکته اشاره میکند که شواهد نشان میدهند مغز قدیم مشخص میکند کدام بخش اطلاعات دریافتی باید برای پردازش به مغز جدید ارسال شود و چه اطلاعاتی باید تایید شود یا رد شوند. بنابراین اگر با عملکرد مغز قدیم بیشتر آشنا شویم در بازاریابی عصبی میتوانیم عملیات بازاریابی تاثیرگذارتری پیادهسازی کنیم. اکنون به پرسش پاراگراف قبل باز میگردیم که چرا بیشتر مردم زمانی که میگویند قهوه تلخ و غلیظ دوست دارند به سراغ قهوه شیرین میروند؟ هنگامی که مخاطب چنین سوالی قرار میگیریم بهطور معمول از مغز جدید برای پاسخگویی استفاده میکنیم و سعی میکنیم منطقیترین پاسخ را ارائه کنیم و در همان زمان به نظرات دیگران نیز دقت میکنیم. در اغلب موارد دوست داریم پاسخ ما مورد تایید دیگران باشد. زمانی که صحبت از تصمیمگیری به میان میآید مغز قدیم فرمان اصلی را صادر میکند. در شرایط واقعی وقتی میخواهیم قهوه بخوریم، مغز قدیم تصمیم میگیرد.
کاربرد بازاریابی عصبی چیست؟
- بازاریابی عصبی یک بازی دو سر سود برای مصرفکنندگان و برندها است، زیرا به تشخیص این مسئله میپردازد که منشا واکنشهای احساسی واقعی مصرفکنندهها کجا است. بازاریابی عصبی به کسبوکارها اجازه میدهد به دقیقترین شکل ممکن به به واکاوی مفهومی بهنام درونداد (input) یا ورودی در ارتباط با تبلیغات بپردازند. درونداد در سادهترین تعریف به اطلاعاتی اشاره دارد که به نحوی به مغز وارد میشوند و سبب تحریک آن میشوند. بهطور مثال، در مبحث بازاریابی عصبی با ردیابی چشم که یکی از مهمترین ابزارهای در دسترس بازاریابان است، این امکان فراهم میشود تا میزان اثربخشی تبلیغات بصری را افزایش داد. همچنین از طریق الکتروانسفالوگرافی (EEG) و رمزگشایی چهره میتوان به دقیقترین شکل حالتهای هیجانی خریداران را بررسی کرد.
چگونه کسبوکارهای بزرگ از بازاریابی عصبی استفاده میکنند؟
- کسبوکارهای بزرگی همچون کمپل سوپ، گربر و فریتو-لای از بازاریابی عصبی برای طراحی دوباره بستهبندی کالاهای خود استفاده میکنند. روش مورد استفاده این برندها به این صورت است که محصولات بستهبندی شده را به مشتریان نشان میدهند و پاسخ آنها را به شکل مثبت، منفی و خنثا ثبت میکنند. در مدت زمان مشاهده از روش EEG برای بررسی عملکرد مغز داوطلبان استفاده میکنند. در نهایت واکنش مغز نسبت به عناصری همچون رنگ، اندازه، متن و تصاویر حک شده روی جعبهها بررسی میشود. پژوهشهای فریتو-لای نشان میدهد کیسههای مات با عکس سیبزمینی پاسخ منفی القا نمیکنند، در حالی که کیسه روشن با عکس چیپس تاثیر منفی دارد. فریتو-لای بر مبنای نتایج بهدست آمده کیسههای جدیدی طراحی کرد و کیسههای روشن را از چرخه کاری خود حذف کرد. رویکردی که افزایش سود این برند را به همراه داشت. در نمونه دیگری هیواندای از 30 شرکتکننده درخواست کرد تا کلاه EGG را روی سر خود قرار دهند و نمونه اولیه محصولی را به مدت یک ساعت بررسی کنند. پیپال نیز آزمایش مشابهی انجام داده و بازاریابی عصبگون را در ارتباط با بهبود تبلیغات تجاری به کار گرفت. این شرکت میگوید: «نتایج حاصل از واکنشهای مغز به تبلیغات نشان میدهد که تبلیغات تجاری متمرکز بر سرعت و راحتی به نسبت تبلیغات مبتنی بر ایمنی و امنیت با استقبال بیشتری از سوی مردم روبرو شدهاند.»
نگاهی به برخی از دستاوردهای بازاریابی عصبی
همانگونه که اشاره شد بازاریابی عصبی برخواسته از ارزیابی دقیق سیگنالهای مغزی است. شرکتهای بزرگ برای پیشبینی رفتار مشتریان آزمایشگاهیهای فعال بزرگی در حوزه بازاریابی عصبی تاسیس کردهاند یا از طریق تعاملی با بخشهای دانشگاهی در حال کار روی این حوزه هستند. شرکتها موفق شدهاند از طریق بازاریابی عصبی دستاوردهای مهمی کسب کنند که از مهمترین آنها به موارد زیر میتوان اشاره کرد.
از فونتهای ساده برای تشویق به انجام کار استفاده کنید
- یکی از موضوعات مهمی که بازاریابان روی آن متمرکز هستند و بی ارتباط با دنیای روانشناسی نیست، بهکارگیری فونتهای مختلف است. هیونجین سانگ و نوربرت شوارتس از پژوهشگران دانشگاه میشیگان پژوهشی در ارتباط با بازاریابی عصبی انجام دادهاند که نشان میدهد مشتریان زمانی که فونتهای ساده را مشاهده میکنند به نسبت فونتهای پیچیده بیشتر تحت تاثیر قرار میگیرند. راجر دوولی میگوید: «اگر در نظر دارید مشتری را متقاعد کنید کاری انجام دهد باید آن کار را با فونت ساده و قابل فهم شرح دهید.» این نکته در ارتباط با محتوای استفاده شده در تمامی وبسایتها صدق میکند. بهکارگیری فونتهای پیچیده در ارتباط با هر نوع کاری مناسب نیست و باید در جای خود از آنها استفاده شود.
از فونتهای پیچیده زمانی استفاده کنید که قصد دارید مشتریان نام برند را به یاد آورند
- دوولی میگوید: «در شرایط که سادگی و روان بودن فونتها به خوانایی کمک میکنند و مشتریان را ترغیب میکنند تا کار تعیین شده را انجام دهند، در مقابل فونتهای پیچیده به مغز کمک میکنند تا موضوعات مهم را به یاد آورد. البته دقت کنید که نباید از فونتهای پیچیده برای نماد شرکت یا شماره تلفن استفاده کنید. از فونتهای پیچیده برای اطلاعات مهمی که در یک وبسایت منتشر میشوند استفاده کنید. فونتهای پیچیده ماندگاری بیشتری در حافظه دارند و توجه بصری بیشتری را به خود جلب میکنند.»
از تصاویری که نگاه تبلیغکننده به محصول است استفاده کنید
- نوربرت شوارتس میگوید: «اگر از تصویر یک انسان یا حیوانی استفاده میکنید، سعی کنید که نگاه تبلیغکننده معطوف به محصولی باشد که تبلیغ میکند. مردم در زمان مشاهده تبلیغات به موضوعی دقت میکنند که شخص تبلیغکننده به آن نگاه میکند. اطمینان حاصل کنید که نگاه تبلیغکننده در تبلیغات به آنچه میخواهید به بیننده نشان دهید دوخته شده است.»
بهترین راه بهدست آوردن مشتریان جلب اعتماد آنها است
- اگر به دنبال خلق کسبوکاری موفق هستید باید روی واژه اعتماد سرمایهگذاری زیادی انجام دهید. مشتریان تنها زمانی برند شما را به رسمیت میشناسند که احساس اعتماد کنند.
لبخند را فراموش نکنید
- برخی از بازاریابها در تبلیغات از عکس سهامداران به جای تصاویر محصولات استفاده میکنند. راهکار فوق سریعترین راهکار برندسازی شخصی است. البته مهم است که از عکسهای دارای لبخند روی شخصیتسازی تجاری استفاده شود. تصاویر روحیهبخش میتوانند به تمایل مشتریان به مصرف محصولات یک برند کمک کنند
ماهنامه شبکه را از کجا تهیه کنیم؟
ماهنامه شبکه را میتوانید از کتابخانههای عمومی سراسر کشور و نیز از دکههای روزنامهفروشی تهیه نمائید.
ثبت اشتراک نسخه کاغذی ماهنامه شبکه
ثبت اشتراک نسخه آنلاین
کتاب الکترونیک +Network راهنمای شبکهها
- برای دانلود تنها کتاب کامل ترجمه فارسی +Network اینجا کلیک کنید.
کتاب الکترونیک دوره مقدماتی آموزش پایتون
- اگر قصد یادگیری برنامهنویسی را دارید ولی هیچ پیشزمینهای ندارید اینجا کلیک کنید.
نظر شما چیست؟